مطالب ادبی
جملات زيباي پروين اعتصامي
واعظي پرسيد از فرزند خويش * هيچ مي داني مسلماني بــه چيست ؟
صدق و بي آزاري و خدمت بــه خلق * هم عبادت . هم کليد زندگي ست
گفت: زين معيار اندر شــهر ما * يک مسلمان هست . آن هم ارمني ست!
آن پارسا کــه ده خرد و ملک . رهزن است * آن پادشاه کــه مال رعيت خورد گداست
اين کــه خاک سيــهش بالين است * اختر چرخ ادب . پروين است
گرچــه جز تلخي از ايام نديد * هرچــه خواهي سخنش شيرين است
دوستان بــه کــه ز وي ياد کنند * دل بي دوست . دلي غمگين است
خاک در ديده بسي جان فرساست * سنگ برسينــه بسي سنگين است .
پريدن . بي پر تدبير مستي است * جــهان را گــه بلندي . گاه پستي است
پستي نسوان ايران جملــه از بي دانشي است * مرد يا زن . برتري و رتبت از دانستن است
چون شانــه . عيب خلق مکن مو بــه مو عيان * در پشت سر نــهند کسي را کــه عيب جوست
حساب خود نــه کم گير و نــه افزون * منــه پاي از گليم خويش بيرون
دزد اگر شب . گرم يغماکردن است * دزدي حکام . روز روشن است
دزد جاهل گر يکي ابريق برد * دزد عارف دفتر تحقيق برد
دل ويرانــه عمارت کردن * خوش تر از کاخ برافراختن است
سير . يک روز طعنــه زد بــه پياز * کــه تو مسکين چقدر بدبويي
گفت از عيب خويش بي خبري * زان ره از خلق عيب مي جويي
سيــه . اي بي خبر . سپيد نشد * وقت شيرين خود تباه مکن
گرت انديشــه اي ز بدنامي است * منشين با رفيق ناهموار
نان خود از بازوي مردم مخواه * گر کــه تو را بازوي زورآزماست
سعي کن . اي کودک مــهد اميد * سعي تو بنّا و سعادت بناست
نبض تــهي دست نگيرد طبيب * درد فقيران همــه جا بي دواست
نزد گرگ آجل چــه بره چــه گرگ * پيش حکم قضا چــه خاک و چــه باد
هرچــه شاگردي زمانــه کني * نشوي آخر اي حکيم استاد
هرچــه کني کشت همان بدروي * کار بد و نيک چو کوه و صداست
هرچــه معمار معرفت کوشيد * نشد آباد اين خراب آباد
چون سپيد و سيــه تبــه شدني است * چــه تفاوت ميان اصل و نژاد
هرکــه در شوره زار کشت کند * نبود از کار خويش برخوردار
هرگلي . علت و عيبي دارد * گل بي علت و بي عيب خداست
http://www.gap8.ir/parvin-etesami
+ نوشته شده در شنبه 7 فروردين 1400برچسب:مطالب ادبی,سخنان زیبا,پروین اعتصامی, ساعت 15:22 توسط آزاده یاسینی
|